Tuesday, September 14, 2010

336

از ديدن كابوس لذت مي برد

Monday, September 13, 2010

335

قديمي ترين خاطره اي كه از كودكي به ياد دارين واسه چند سالگيتونه؟

Sunday, September 12, 2010

334

دستش بيرون سنگ قبرش بود و براي شادي روح خودش فاتحه اي مي خواند

333

قدر كارهاي تكراريم و دارم با وجودي كه دارن حالم و بهم مي زنن
چون يه بيست يا سي سال ديگه وقتي يادشون ميارم آه مي كشم

Thursday, September 9, 2010

332

هورمن هايش ترشح مي شود،ولي در بين اين ترشحات مانده است،
نه آنست و نه اين،هم آن است و هم اين

Tuesday, September 7, 2010

331

اي پزشك احمق خودت دنبال سنگ قبر خودت بگرد،رو به مريض با خنده مي گي،دير اومدي،ام اس داري

330

شنيدن صداي دوستي كه شايد تا آخر عمر نبينيش،
نمي دونم كي داشت به كي دلداري مي داد:من به اون يا اون به من،ولي بدون هميشه به يادتم

Friday, September 3, 2010

329

قواعد بازي رو كي ياد مي گيريم،مي خوام غولها رو يكي پس از ديگري شكست بدم
و برم ببينم آخرش چي ميشه؟

Thursday, September 2, 2010

328

جناب دكتر محترم مي شه از خوابمون بياي بيرون،اين چند روز هم بذار استراحت كنيم ،مهرماه از خجالتتون در ميايم