338

خودش را به صرف مغز فاسدش دعوت كرده بود

337

همه چيز به همه چيزمان نمي آيد

336

از ديدن كابوس لذت مي برد

335

قديمي ترين خاطره اي كه از كودكي به ياد دارين واسه چند سالگيتونه؟

334

دستش بيرون سنگ قبرش بود و براي شادي روح خودش فاتحه اي مي خواند

333

قدر كارهاي تكراريم و دارم با وجودي كه دارن حالم و بهم مي زنن
چون يه بيست يا سي سال ديگه وقتي يادشون ميارم آه مي كشم

332

هورمن هايش ترشح مي شود،ولي در بين اين ترشحات مانده است،
نه آنست و نه اين،هم آن است و هم اين

331

اي پزشك احمق خودت دنبال سنگ قبر خودت بگرد،رو به مريض با خنده مي گي،دير اومدي،ام اس داري

330

شنيدن صداي دوستي كه شايد تا آخر عمر نبينيش،

نمي دونم كي داشت به كي دلداري مي داد:من به اون يا اون به من،ولي بدون هميشه به يادتم

329

قواعد بازي رو كي ياد مي گيريم،مي خوام غولها رو يكي پس از ديگري شكست بدم
و برم ببينم آخرش چي ميشه؟

328

جناب دكتر محترم مي شه از خوابمون بياي بيرون،اين چند روز هم بذار استراحت كنيم ،مهرماه از خجالتتون در ميايم

327

در حال پر كردن گاز بود،پرسيديم آقا مجتبي خطرناكه با كپسول پر مي كنيا

يه نگاه عاقل اندر سفيه به ما كرد و گفت:اين سوختش ال پي جيه،اينجاها فقط جايگاه سي ان جي داره

،ال پي جي سوختش مايعه،سي ان جي سوختشون جامده،گازه كمي مكث كرد بعد گفت هواهه،هوا

326

نمی دونم چطور اسمم رو از توی صفحه های سرچ گوگل بردارم

325

به چند متوهم با موتور برای خلق اثری در خور هنر معاصر نیازمندیم

324

و همانا جایتان در بهشت برین است با حوریان دافی ،رودهای جاری از شراب و اینترنت های پرسرعت می باشد

باشد که رستگار شوید

323

زاهد و عالم به وفور-دریای درایت و شعور

322

رسانه داخلی محترم خواهشمندم هرچیزی می خوای درست کن فقط بدون پیام باشه

321

نقدت را نقد می کنم...هرکاری می کنم مزخرفه،کار درست،راه درست چیه؟اونم که فلانی می گه مزخرفه؟؟

320

ای دوست/ این روزها/ با هركه دوست می شوم/ احساس می كنم/ آنقدر دوست بوده ایم كه دیگر/ وقت خیانت است

319

welcom to matrix

به چشمت اعتماد نکن،شاید چیزهایی که دوست داری نشانت می دهد،شاید شاید شاید

318

بزرگترین نفرین برای بشر ،امید بود.کاش آن صندوقچه آخر هیچوقت باز نمی شد

317

محمد:رضا بزرگترین اشتباهی که تو زندگیت کردی چی بوده؟

رضا:مکث،سکوت،آره،

لرزه ای بر صورتش نقش میبندد.

رضا:امیدوارم من و ببخشه

316

و داستان بدان جا رسید که هیچ یک ،هیچ نگفتن و به سوراخ های جوراب همدیگر نگاه می کردند

315

موههای پشت دستش را می جوید،و در دهانش آنرا مزه مزه می کرد
پ.ن:لازم نیست همه چیز با مفهوم باشد،حال فهمیدید این پست چقدر با مفهوم بود،پس ایمان بیاورید

314

ما این گاری تاریخ را حمل می کنیم،فقط مارا تازیانه نزنید